<-BlogTitle->
مدت هاســت احــساس ميکــنم کــر و لال شــدم . . !!
اين روزها صــداي احــساساتم رو فــقط صــفحه ي کيــــــــبوردم ميشــنود . . . !!!!!!!
قصه عشقت را به بیگانگان نگو
چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند . . .
معلم گفت: دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند ...
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند...
گفتم: من خودم را شکستم؛ پس چرابه او نرسیدم ؟؟!
...
در این دنیا هیچکس گرسنه نیست
همه روزی چند وعده گول می خورند . . .
نداشتن آدم هایی که دوستشون داری
از داشتن آدم هایی که یه وقتی دوستشون داشتی
خیلی آسون تره . . .
صداقت یک هدیه بسیار گران قیمت است
آن را از انسان های ارزان انتظار نداشته باش . . .
معیارِ واقعی ثروت ما این است که
اگر پولمان را گم کنیم ، چقدر میارزیم . . .
.
ممکن است عاشق زیبایی کسی شوید
اما یادتان باشد که در نهایت مجبورید با سیرت او زندگی کنید نه صورت او . . .
چیزی که سرنوشت انسان را می سازد “استعدادهایش” نیست ، ”انتخابهایش” است . . .
فانوسهای ده می دانند
بیهوده روشن اند
و سگان با خبرند
که بیهوده بیدارند
وقتی در روز روشن
دزدها به میهمانی کدخدا میروند ... !!!
چــه حقيــر و كوچک اســت آن کســی كــه بــه خود مغــرور است...
چــرا كـــه نمی دانــد بعــد از بــازی شطرنــج،
شــــاه و سـربــاز هـمــه در يک جعبــه قــــرار می گيرنـــد...
دخترک همیشه میگفت:
من برای نجابت و وفا و زیباییت عاشقت شدم
پسرک برای روز تولدش 3 حیوان خانگی به او هدیه داد...........
اسب و سگ و یک پرنده زیبا! تا دخترک خواست دلیل این کار را بپرسد
پسرک برای همیشه رفته بود...........
برایــش نوشتــم: "" بــه امیــد فــردای بهتــر""
دو هفتــه بعــد شنیــدم ازدواج کــرد...
بعــدهــا فهمیــدم آن روز
" الــف" " فــردا " را یــادم رفتــه بــود بنویســم ...!
می خندم !
تظاهـــــر به شادی میکنم !
حرف میزنم مثل همه ...
اما ...
خیلی وقت است مرده ام !
خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیـرم !
دلم می خواهد ببارم ...
و کسی نپرسد چرا ... !
این روزها فقط ادای زنده ها را در میاورم ....
حاصلضرب "توان" در "ادعا" مقداری ثابت است ،
هرچه "توان" انسان کمتر باشد "ادعا"ی او بیشتر است
و هرچه "توان" انسان بیشتر شود " ادعا"یش کمتر میگردد
آرام بخواب...!
گوسفندان را چوپانشان دارد می درد، به نام تو...!
آرام بخواب....!
)) گرگ برای خودش شرافتی دارد ((
حالا که انسان دردنده شده است...!
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند....
به همین ســــــــــــادگی...
هر روز برايت نامه مينويسم
و تو،
همه را "برگشت" ميزني.
سپاسگزارم
هيچکس تا بهحالْ اينهمه نامه برايم نفرستاده بود
از طعنه مردم این زمانه دلگیر نشو
این مردم دیر زمانی ست به"هوای بارانی" میگویند
"هوای خراب"
اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها
بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا
خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض “تنهایی”
خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت
گیر آورده
نمیدانم
زندان بان خوبی هستم
برای لحظه لحظه های
یاد تو
که در سلول های جانم
حبس کرده ام
یا این خود منم که
پشت میله های
حصار خاطرات تو
گرفتار شده ام؟
عکســهای قشنــگ دلیــل بر زیبــایی تـو نیســت … ســاخت دســت عــکاس اســت درونــت را زیبــا کـن که مــدیون هــیچ عکاســی نباشــی
( مرحــوم خســرو شکیبــایی )
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
بـه فـــقـر احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم !
نــسلی که دردش را ،
کیـبـوردها ..
پیامک ها ..
و ..
تـلفن هـــای پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
شمردن بلد نیستم
دوست داشتن بلدم
گاهی شده
یکی را دو بار دوست داشته باشم
دو نفر را یکجا!
چه کار می شود کرد
دوست داشتن بلدم
شمردن بلد نیستم
ﺷﺐﻫﺎ، ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﺳﺘﺎﺭﻩﻫﺎﯾﺶ
ﺑﺒﯿن
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
با فنجانــ چاے همــ مے توانــ مستــ شد !!!
هــر قدر هـم کـه محکــم باشــــی
یـــک نقطــه
یـــک لبخنــد
یـــک نگـاه
یـک عطر آشنـا
یک صـدا
یــک یـاد
از درون داغونـــت می کــــند
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!
""عشق کودکی ام را به تمام عشق ها ترجیح میدهم""
گرچه یک طرفه بود و بی هدف،
لا اقل صادقانه بود و بی کلک...
عــاشقــانه هــايي که برايتــــ مينويسم
مثل آن چــاي هايي هستند کــه خــورده نميشونـد
يــخ ميــکنند و بــايد دور ريخت
فنجانتــــ را بده دوبـــاره پر کنمـــــ
من زياد اهل چاي نيستم
مرا به يک آغوش گـــ ـــ ـــرم ميهمان کن
تمام گلها به دست انسان چیده شدند
تنها گل خشخاش بود
که انتقام همه ی گلها را از انسان گرفت…!
وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی
نفس می کشی و من از همان نفس هایت، نفس میکشم . . .
همین..
برای زِنده ماندنم کافی است ...
چه رنجی میکشد او
وقتی هوا ابریست . . .
کـودکـی در مـن
بـه نمـاز آیـات مـی ایسـتد...
وقـتـی کـه
یـاد تــو!
دلـم را...
مـی لـرزانـد...!!